سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راز عشق

روزهای بی خاطره من یکشنبه 84/8/15 ساعت 12:59 صبح

روزهای بی خاطره من

فانوسکهای بی تحمل ..... یه دشت سرد و خالی از گل
روزهای بی خاطره من ..... حضورت از ثانیه ها کم

تو موندگارِ شرقی اما ..... من رهسپار مغرب سرد

درگیر هجرتی غریبم ..... همراه باد تند ولگرد

تو نبض آخرین ترانه .... تُو فصل اول سکوتی

برای تک خاطره من ..... اون که نمرده بود تو بودی

تو مثل کوهی پر غروری .....مثل ستاره غرق نوری

اما برای قلب خستم .... تو مثل خورشیدغروبی

تو اولین نم نم ی بارون ..... برای خشکی بیابون

من آخرین باد خزونم ..... برای برگهای خیابون

روزهای بی خاطره من ..... پر از هیاهوی سکوته

اون که من و زنده نگه داشت ..... تنها فقط یاد تو بوده


تُوی پوچی حقیقت ..... به یه رویا خوش خیالم
تُو شبای بی ستارم ..... تُو خیالم تورو دارم

میدونم که با تو موندن ..... یه خیال که محاله

آخر ِ عاشقی ما ..... معنی تلخ یه فاله

حالا تُو اطاق سردم ..... دردحسرت دریچه

غم دوریه نگاهت ..... تُو وجود من میپیچه

فکر میکردی همه حرفام ..... واسه داشتنت هوس بود
قکر میکردی که دل من ..... برای عشقت قفس بود

باورم نکردی اما ..... من هنوز دل به تو بستم
میدونم محالی اما ..... چشم به راه تو نشستم

اما آخرین نفس رو ..... با سکوت بدرقه کردی
ذهن آشفتهّ من رو ..... پرِ از دغدغه کردی

فکر میکردی همه حرفام ..... واسه داشتنت حوس بود

قکر میکردی که دل من ..... برای عشقت قفس بود
ای که از اول جاده ..... به سکوت شدی گرفتار
من و از خاطره کم کن ..... تا ابد خدانگهدار

با تو یا بی تو

اهل نفرین نبودم .... خودت میدونی
سردو غمگین نبودم ..... خودت میدونی

با تو یا بی تو برام فرقی نداره ..... مثل شب سیاست دلت رنگی نداره

من و زندونی نکن تو کنج قلبت ...... الهی بیاد برام پیغوم مرگت

با تو . تُو زندون تو مردم عزیزم ...... دیگه احساسی ندارم اشک بریزم

من نگاهم به نگات گرم هنوزم ..... تُوی دوزخ چشات دارم میسوزم

الهی که روی خوش هرگز نبینی ...... تا که زنده ای تُو کنج غم بشینی

الهی که روز و شب برات سیاه شه ..... همه دقایقت باد هوا شه

دارم از تو رو دلم یه زخم کهنه ..... روی زخمات روزگار نمک بپاشه

اون روزا

اون روزها ما دلی داشتیم واسه بردن


‌جونی داشتیم واسه مردن


کسی بودیم،کاری داشتیم


پاییز و بهاری داشتیم


تو سرها ما سری داشتیم


عشقی و دلبری داشتیم


کسی آمد که حرف عشق و با ما زد


دل ترسوی ما هم دل به دریا زد


به یک دریای طوفانی دل ما رفته مهمانی


چه دوره ساحلش، از دور پیدا نیست


یه عمری راه و در قدرت ما نیست


باید پارو نزد ، وا داد


باید دل رو به دریا داد،


خودش می بردت هرجا دلش خواست


به هر جا برد بدون ساحل همون جاست.


به امیدی که ساحل داره این دریا


به امیدی که آروم میشه تا فردا


به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره


به عشقی که نمی بینی شبهاش و بی ستاره


دل ما رفته مهمانی،


به یک دریای طوفانی ،


باید پارو نزد ، وا داد


باید دل رو ، به دریا داد

 

خودش می بردت هر جا دلش خواست


به هر جا برد، بدون ساحل همون جاست..


نوشته شده توسط: meysam .r


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
5955


:: بازدیدهای امروز ::
5


:: بازدیدهای دیروز ::
2



:: درباره من ::

راز عشق

:: لینک به وبلاگ ::

راز عشق


:: آرشیو ::

ترانه 1
هم ترانه



:: خبرنامه ::

 

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو